از اونجایی که خودم از رفیقم زیاد خوردم و زیاد درد کشیدم شاید یه مقدار بتونم درک کنم این حستو ولی یه جایی دیگه شل میکنی به هرکی نمیگی رفیقی بعضی ها سو تفاهم ان موندنی نیستن، فکر میکنیم رفیقن ولی بعدها میبینی نه! اون آدم بود، تا یه چیزایی و با نفهمی هاش بهم یاد بده که وقتی اون رفیق واقعیه سرو کله اش پیدا شد اون درسها بتونه تو رابطه با اون رفیق واقعیه بکار بیاد، من دورو برم شلوغ بود ولی همیشه اونی که باید میبود نبود همون رفیقی که بعضی ها بهش میگن سولمیت و میشه آدم امن زندگیت. آدم امن زندگی من دوسال جلوی چشمام بود ولی خب باید زمانش میگذشت تا باهم رفیق شیم طول کشید تا من آدم امن زندگیمو پیدا کنم ولی وقتی پیدا شد اون بغض ته گلوم کمتر شد با اون میتونم راجعبه خیلی چیزا حرف بزنم راجعبه همین درد ها و کلافگی ها که ازش میگی. میخوام بگم به این چشم نگاه کن به این حال و هوات که باید بگذره هست و طبیعیه ولی زمان درستش میکنه چون زمان تغییر میده و بهت یاد میده چطوری با این حالت کنار بیای که اذیت نشی. امیدوارم آدم امن زندگیت و نه خیلی زود نه خیلی دیر بلکه به موقع پیداش کنی. و اینکه سخت نگیر دختر تو از پسش برمیای.
چقدر خوب و درست میگی! ولی این آدمی که من صداش میکنم رفیق چند جا بهم واقعا کمک کرده همون طور که من بهش کمک کردم ولی خیلی متفاوتیم باهم و در واقع مکمل هم هستیم! و همین تفاوت ها باعث ایجاد یه سری دلخوری های از سر هیجان از جانب من میشه! الانم یه پیام جالب داد: اینکه تو همیچن ادمی هستی رو قبول دارم ولی نه از این نگاه که تو به اضافه ی یکی همیشه از این نگاه که تو خاصی! مثه من خیلی زیاده خیلی ادمایی هستند که مثل منن ولی تو نه اصلا نهه! و این به این معنا نیست که خاص بودن بده اصلا من همیشه دوست داشتم ادم خاصی باشم ولی هیچ وقت نتونستم ولی تو حتی شخصیتتم خاصه حتی کارایی که میکنی و توی همه درسا و برنامه ها پیامش عجیبه برام! خیییییلی زیاد! اینکه کدوم رفتارام باعث شده چیزی که این همه سال کلا ۱ نفر فهمیده رو تو کمتر از ۱ سال متوجه بشهه؟؟ و این یکم داره ترسناک میشه برام! بابت جمله اخرت خیلییییییی مرسیییییی(از اصطلاحات خودم) زیاد پیش اومده با حس و حال خوب به آدمای اطرافم گفتم مرسی ازت:)
ما هم می تونیم بگیم هی دختر چِت شده؟ یا فقط آدمای درجه یک زندگیت میتونن اینو بهت بگن؟
آره،میشه! اینکه نمیدونم چرا نمیشه و یه چیزایی نمیذاره که از خودم و حس و حالم حرف بزنم حالمو بد میکنه! اینکه این خستگی تو وجودم خیلی کهنه ست برای چندین ساله و خیلی وقتا فقط تلنبار شدنشون از پا درم میاره نه خودشون! اینکه به جرئت میتوتم بگم از خیلیا بیشتر تو رفاقت گذاشتم ولی تو آنتراک های چند دقیقه ای هرکلاس بین صدا و همهمه ی بچه ها من حتی صدای نفس کشیدنم رو هم میشنوم! نفس های سنگین و قلبی که از درد و بی حسیش کل سمت چپ بدنم رو سر کرده! اینکه صمیمی ترین و تنها رفیقم دقیقا مثل قانون ۲۰-۸۰ عمل میکنه و کل زندگیش رو با ۸۰ درصد کاراش که خیلی باهم فرق داریم میگذرونه و تو اون ۲۰ درصدی که بخش عمده ی زندگیشو میسازه اسم منو میاره! و مورد آخر اینکه اغلب اولین نفری بودم که فهمیدم آدمای دورم نقاب من عالیم به صورت دارن و اگر رابطه ی صمیمی داشتیم پرسیدم و خواستم کمک کنم و اگر هم غیر این بوده به کسایی که باهاش صمیمی تر بودن گفتم که حواسشون باشه؛ولی من اینقدر همیشه همین بودم که هستم هیچ کس حال بدمو نمیفهمه! البته که خودم خواستم،اعتراضی نیست! حالا خوشحال میشم اگرراه حلی داری بهم بگی هرچند که میدونم در برابر مشکلات واقعی دغدغه هام ممکمه خیلی مسخره باشه ولی در برابر طاقت کم من همین کمَم زیاده حداقل برای پرواز ۱۶ ساله خیلی زیاده:) و در آخر به رسم ادب مرسی که پرسیدی حالمو :)
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
از اونجایی که خودم از رفیقم زیاد خوردم و زیاد درد کشیدم شاید یه مقدار بتونم درک کنم این حستو ولی یه جایی دیگه شل میکنی به هرکی نمیگی رفیقی بعضی ها سو تفاهم ان موندنی نیستن، فکر میکنیم رفیقن ولی بعدها میبینی نه! اون آدم بود، تا یه چیزایی و با نفهمی هاش بهم یاد بده که وقتی اون رفیق واقعیه سرو کله اش پیدا شد اون درسها بتونه تو رابطه با اون رفیق واقعیه بکار بیاد، من دورو برم شلوغ بود ولی همیشه اونی که باید میبود نبود همون رفیقی که بعضی ها بهش میگن سولمیت و میشه آدم امن زندگیت.
آدم امن زندگی من دوسال جلوی چشمام بود ولی خب باید زمانش میگذشت تا باهم رفیق شیم طول کشید تا من آدم امن زندگیمو پیدا کنم ولی وقتی پیدا شد اون بغض ته گلوم کمتر شد با اون میتونم راجعبه خیلی چیزا حرف بزنم راجعبه همین درد ها و کلافگی ها که ازش میگی.
میخوام بگم به این چشم نگاه کن به این حال و هوات که باید بگذره
هست و طبیعیه ولی زمان درستش میکنه
چون زمان تغییر میده و بهت یاد میده چطوری با این حالت کنار بیای که اذیت نشی.
امیدوارم آدم امن زندگیت و نه خیلی زود نه خیلی دیر بلکه به موقع پیداش کنی.
و اینکه سخت نگیر دختر تو از پسش برمیای.
چقدر خوب و درست میگی!
ولی این آدمی که من صداش میکنم رفیق چند جا بهم واقعا کمک کرده همون طور که من بهش کمک کردم ولی خیلی متفاوتیم باهم و در واقع مکمل هم هستیم!
و همین تفاوت ها باعث ایجاد یه سری دلخوری های از سر هیجان از جانب من میشه!
الانم یه پیام جالب داد:
اینکه تو همیچن ادمی هستی رو قبول دارم ولی نه از این نگاه که تو به اضافه ی یکی همیشه از این نگاه که تو خاصی!
مثه من خیلی زیاده خیلی ادمایی هستند که مثل منن ولی تو نه اصلا نهه!
و این به این معنا نیست که خاص بودن بده اصلا
من همیشه دوست داشتم ادم خاصی باشم ولی هیچ وقت نتونستم
ولی تو حتی شخصیتتم خاصه حتی کارایی که میکنی و توی همه درسا و برنامه ها
پیامش عجیبه برام!
خیییییلی زیاد!
اینکه کدوم رفتارام باعث شده چیزی که این همه سال کلا ۱ نفر فهمیده رو تو کمتر از ۱ سال متوجه بشهه؟؟
و این یکم داره ترسناک میشه برام!
بابت جمله اخرت خیلییییییی مرسیییییی(از اصطلاحات خودم)
زیاد پیش اومده با حس و حال خوب به آدمای اطرافم گفتم
مرسی ازت:)
ما هم می تونیم بگیم هی دختر چِت شده؟
یا فقط آدمای درجه یک زندگیت میتونن اینو بهت بگن؟
آره،میشه!
اینکه نمیدونم چرا نمیشه و یه چیزایی نمیذاره که از خودم و حس و حالم حرف بزنم حالمو بد میکنه!
اینکه این خستگی تو وجودم خیلی کهنه ست
برای چندین ساله و خیلی وقتا فقط تلنبار شدنشون از پا درم میاره نه خودشون!
اینکه به جرئت میتوتم بگم از خیلیا بیشتر تو رفاقت گذاشتم ولی تو آنتراک های چند دقیقه ای هرکلاس بین صدا و همهمه ی بچه ها من حتی صدای نفس کشیدنم رو هم میشنوم!
نفس های سنگین و قلبی که از درد و بی حسیش کل سمت چپ بدنم رو سر کرده!
اینکه صمیمی ترین و تنها رفیقم دقیقا مثل قانون ۲۰-۸۰ عمل میکنه و کل زندگیش رو با ۸۰ درصد کاراش که خیلی باهم فرق داریم میگذرونه و تو اون ۲۰ درصدی که بخش عمده ی زندگیشو میسازه اسم منو میاره!
و مورد آخر اینکه اغلب اولین نفری بودم که فهمیدم آدمای دورم نقاب من عالیم به صورت دارن و اگر رابطه ی صمیمی داشتیم پرسیدم و خواستم کمک کنم و اگر هم غیر این بوده به کسایی که باهاش صمیمی تر بودن گفتم که حواسشون باشه؛ولی من اینقدر همیشه همین بودم که هستم هیچ کس حال بدمو نمیفهمه!
البته که خودم خواستم،اعتراضی نیست!
حالا خوشحال میشم اگرراه حلی داری بهم بگی هرچند که میدونم در برابر مشکلات واقعی دغدغه هام ممکمه خیلی مسخره باشه ولی در برابر طاقت کم من همین کمَم زیاده حداقل برای پرواز ۱۶ ساله خیلی زیاده:)
و در آخر به رسم ادب مرسی که پرسیدی حالمو
:)