نمیدانم چه به نامت ای روزهایی که گذشتی؛
خوب یا بد؟
اسان یا دشوار؟
خوش یا ناخوش؟
شوق یا بغض؟
نمیدانم و نمیدانم و نمیدانم
اما خوب میدانم که هر چه بودی گذشتی و به قول معروف ما ماندیم و ما و زمان؛همان ولد چموش لیز که لحظه ای دست از دویدن نمیکشد مگر وقت های زهرالود که انگار توپ پلاستیکی چهل تیکه اش پاره شده از بس بی تحرک و ارام در گوشه ای کز کرده...!
پاییزی دیگری گذشت و رسیدیم به اخر لحظات این زیبای نارنجی...
پاییزک ۱۴۰۳ ما هم بد نبود؛
در خانه بودم و روی کتاب و دفتر در جوار مدرسه و ازمون های نشانه...!
همین دیگر،وصفی نیست برای توصیف این ربع سالی که گذشت
جز اینکه بگویم سخت بود ولی شاید بتوان گفت با تمام عجایبش خوب بود و بی تکرار...!
خوب بود و خوش...!
سفرت به سلامت پاییزک...