-
غبار
پنجشنبه 6 دی 1403 01:03
غبارنشسته بر دلم افکارم لحظاتم روزهایم و تمام نفس هایم...! غباری که یا خود مسبب ان بوده ام یا دیگران غباری از جنس کنکور و غبار تری از جنس زندگی به قول صاد فقط اردو مطالعاتی درد نداره؛زندگی درد داره...! خسته ام امروز هم به دلیل الودگی امتحان فردا لغو شد و موکول به اخر...! کاش تمام شود زودتر از۱۲۵ روز! میترسم از این...
-
حال و هوای مدرسه!
دوشنبه 3 دی 1403 00:19
امروز بعد از ۱۰ روز رفتم مدرسه این ۱۰ روز همون روزاییه که به خاطر گاز و الودگی تعطیل شده بود خب راستش حس میکردم دلم اصلا برای بچه ها ودوستان حتی همکلاسی های ساده تنگ نشده ولی خب از لحظه ای که رسیدم طبقه دوازدهم از توی راهرو شروع کردم به سلام علیک گرم با بچه های ریاضی و همکلاسی ها(اکیپ پ اینا) بعدش رفتم سراغ کلاسی که...
-
حافظ
شنبه 1 دی 1403 01:38
-
یلدا
جمعه 30 آذر 1403 22:30
و باز هم یلدا و فرصتی برای کنار هم ماندن امروز حدود ۷ ساعت درس خواندم و کار های اضافه زیاد کردم و خوشحالم و از برنامه جلو! بعد از ان هم سر سفره ی یلدا کنار خانواده ی جان نشستیم و خوراکی خوردیم و چای ذغالی که دسترنج بابا بود! خونه به خاطر این بخاری بدون دودکشجدید خیلی گرم تر از قبل شده واقعا سرمای امسال رو با شوفاژ...
-
پاییزک
پنجشنبه 29 آذر 1403 23:41
نمیدانم چه به نامت ای روزهایی که گذشتی؛ خوب یا بد؟ اسان یا دشوار؟ خوش یا ناخوش؟ شوق یا بغض؟ نمیدانم و نمیدانم و نمیدانم اما خوب میدانم که هر چه بودی گذشتی و به قول معروف ما ماندیم و ما و زمان؛همان ولد چموش لیز که لحظه ای دست از دویدن نمیکشد مگر وقت های زهرالود که انگار توپ پلاستیکی چهل تیکه اش پاره شده از بس بی تحرک و...
-
مامان
پنجشنبه 29 آذر 1403 14:20
-
عاشق شدن
پنجشنبه 29 آذر 1403 13:17
ممکنه یه نفر عاشق شه ولی عشقی وجود نداشته باشه؟ یعنی شخصی نباشه که عاشقش بشی ولی خب عاشق شده باشی...!
-
زندان صورتی
چهارشنبه 28 آذر 1403 00:00
حوالی ساعت ۸/۳۰ از شدت خستگی وحواس پرتی ذهنی کتاب شیمیرا کنار میگذارم؛ برای از دست ندادن زمان الارم موبایلم را برای ۱۵ دقیقه بعد تنظیم میکنم و بعد؛ چراغ ها را خاموش میکنم بالش را روی فرش میگذارم و دراز میکشم اینوسط رو اوردم به موزیک بی کلام کارن همایونفر گوش میدهم و همان طور که به هارمونی صورتی،گلبهی مبل و پتو و...
-
تنفس کنکوری!
یکشنبه 25 آذر 1403 23:57
اسم پست جالبه ولی اسمش هم تنگی نفس میده بهم...! تصمیم گرفتم از روزایی که اصلا قوی نبودم هم خیلی راحت بنویسم... مگه جایی روامضا کردم با اصن مگهقسم خوردم که همه ش از خوبی وروزای عادی بنویسمیا حتی از روزای بدیکتوشون قویبودم؟ امروز از اونروزا بود ک خیلی به نشدن ونرسیدن فککردم چقدراحتمال داره نشه؟! خیلی؟!...
-
قابل زیست
شنبه 24 آذر 1403 00:02
امروز یه روز میشه گفت خوب بود و یه جورایی قابل زیست بود. صبح با ازمون نشانه ۷ شروع شد بعدش ازمون رو چک کردم نسبت به قبل به مراتب بهتر شده بود! ولی خب قطعا جای بهتر شدن داره!!! چون در کل اصلا خوب نیست حقیقتا... من که به امید زنده م و ادامه میدم تا ته ته تهش بقیه ش دست خود اون بالایی:)! بعدش از نتیجه یکم دلگیر بودم در...
-
بار دیگر
پنجشنبه 22 آذر 1403 23:24
یکبار دیگر به شب قبل نشانه رسیدیم! امروز ۶ ساعت درس خوندم؛ حس میکنم مفید بوده امیدوار نشانه فردا خوب شه بشوره ببره:) پ.ن:خسته ام ولی امیدوار پ.ن۲:امشب با د حرف زدیم قرار شد بعد کنکور بزنیم تو کار ارز دیجیتال!
-
آرام نیستم
سهشنبه 20 آذر 1403 15:25
همیشه ارام بودم؛ حرف هایم شمرده با صدای ارام،متفکر،عمیق و به دور از فحش لفظ بد حتی به شوخی بود... از دنیای آدم های فحاش بدم می آمد ولی این روزها کم و بیش خودم جز این دسته شده ام درونم نا ارام است و به تبع کلماتم الوده... مدتیست که دیگر ارام نیستم الان به نهایت خود رسیده است اصلا ارام نیستم! اصلا... الان هم که خسته ام...
-
بنویسیم که بمونه!
یکشنبه 18 آذر 1403 13:20
اینقدر روزمرگی ننوشتم یادم رفته یه زمانی روزی ۶ بار پست میذاشتم اینجا! تازه به جز توییتایی ک میزدم؛ بگذریم که دوران پیش از کنکور واقعا دوران جالبی بود. عرضم به خدمت تونک امروز تعطیل بود!!! چرا؟ خب معلومه دیگ الودگی هوا! فردا هم تعیطیله! امروز انلاین شدیم رسما ابدا مفید نبود نمیدوتم چجوری دوسال و نیم پشت این میز و...
-
پایین
جمعه 16 آذر 1403 19:44
از وقتی لینک اینجا رو عوض کردم بازدیدش با صفر یکسان شده رسما...! البته خب چندان چیز جالب و مفیدی هم نمی نویسم ولی خب؛ بازم همین که بدونم برای دیوار نیست و دو سه نفری میخونن دلخوشی کوچک خوبی هست...! برای همین باید کمی بیشتر بنویسم اگر شد...! مثلا از دیشب بنویسم؟ دیشب شب خوبی بود کلا دیروز روز خوبی بود نه مدرسه رفتم نه...
-
فردا
چهارشنبه 14 آذر 1403 23:33
فردا امدنیست و امیدوارم من هم در ارابه ی ان باشم؛ البته اگر نبودم هم چندان ناراحت نخواهم بود! بگذریم؛ فردا مدرسه نمی روم خیلی خسته ام... خیلی زیاد معده م هم بیش از حد معمول بهم ریخته چند وقته یعنی چند روزه برای اولین بار معده درد عصبی دارم... فردا و پس فردا باید عقب افتادگی های این هفته رو جبران کنم واقعا خیلی خسته و...
-
تغییر
چهارشنبه 14 آذر 1403 15:14
خیلی یهویی یادم افتاد که ادرس اینجا رو یکیاز نزدیکانم داره؛در واقع پیش تر خودم بهش داده بودم؛ برای همین میخوام یه تغییرکوچیکی توی لینکش ایجاد کنم اگر از دنبال کنندگان اینجایید که اصلا اصلا اصلا من رو در واقعیت نمیشناشید و مشتاقید که دنبال کنید مطالب نه چندان مفیدم رو بگید تا لینک جدید رو بدم خدمت تون!
-
بگذر دیگه لعنتی:)
سهشنبه 13 آذر 1403 23:26
امروز واقعا روز بدی بود اونقدری که سر شام زدم زیر گریه خیلی یهویی الان پادکست دختران و پسرا خوب مجتبی شکوری که در مورد زندگی نزیسته دوران کودکیه پخش شد و دقیقا همین امشب بعد گریه سر شام بابا گفت ما قبول داریم تو بچگی نکردی جیگرم داره اتیش میگیره!
-
غیر قابل باور
دوشنبه 12 آذر 1403 18:29
اصلا باورم نمیشود که از اخرین نوشته م ۶ روز میگذرد عجیب سریع و بد میگذرد این روزها واقعا بدند و افتضاح کاش تمام شود زودتر اوضاع درسی ابداذتعریفی ندارد... این وسط مریض هم شدم این نیز میگذرد...
-
دور تند
سهشنبه 6 آذر 1403 19:29
سرعت گذر روزها هر ثانیه بیشتر میشود، به گمان خودم دیروز یا پریروز اینجا نوشته بودم ولی خب ۳ روز گذشته، با توجه به حرف اقای ر این چند روز کمی بیشتر نفس تازه کردم و دل به استراحت سپردم و کمی کمتر و ارام تر درس خواندم! خوشحالم و بسی ارام... گمان میکردم اگر خودم را غرق روزها کنم بهتر است ولی خب گویا باید زیست لحظه ها را...
-
روزها از پس هم
شنبه 3 آذر 1403 23:27
روزهایی زیادی میشه که چیزی ننوشتم؛ بهتر است بگویم چیزخوبی ننوشته ام! روزهایی که میگذرانم اصلا چیز خوبی ندارند برای ثبت شدن برای بیان و تفسیر و توضیح روزهایی خوبی نیستند اصلا روزهای خوبی نیستند! گناه من چیه که روزهام قشنگ نیستن که ثبت کنم؟ خسته ام و بی حوصله! انقدر حالم بد است که بد و بیراه گفتن به دیگران و حتی...
-
نشانه
جمعه 2 آذر 1403 16:52
این یکی نشانه رو یه جوری خراب کردم که تحت هیچ حالتی فکرش رو نمی کردم:)) این بار دیگه روم نمیشه بگم به امید بعدی و اینده خیلی خسته ام دیگه انگار واقعا نمیکشم خیلی خسته ام
-
ماندم
پنجشنبه 1 آذر 1403 14:58
پیرو اخرین پست دیشبم؛ زنده ماندم فقط کمی عمیق تر خوابیدم...
-
خستگی شدید
چهارشنبه 30 آبان 1403 20:45
خیلی خستم میخوام چند تا قرص مسکن بخورم و بخوابم یکم بیشتر از یکی دوتا میخورم که خوابم عمیق ترشه ولی اونقدری نمیخورم که خوابم ابدی شه خیلی خسته ام... خیلی
-
ناتوانی
سهشنبه 29 آبان 1403 23:35
-
دلم گرفته
جمعه 25 آبان 1403 23:57
دلم گرفته از خودم از ادمای دورم از همه چی... از اینکه چرا تو این سن رفیقی نیست که مثل من باشه و بتونم باهاش درد دل کنم! از اینکه نمیتونم تفاوت ادم ها رو بپذیرم از اینکه اینقدر حساسم...! از اینکه یه مهمونی شاید از نظر خیلیا ساده اینقدر زیاد ذهنم رو درگیر کرده دلم میسوزه واسه تک تک بچه های اون جمع...! اخه مگه چند سالشون...
-
برای خودم
جمعه 25 آبان 1403 14:03
بیا رفیق بیا دورت بگردم یه چایی بریز دورهم بخوریم و باهم شجریان گوش بدیم...! دیشب برات خیلی سنگین بود طاقتش رو نداشتی میدونم:)
-
تولد پ
پنجشنبه 24 آبان 1403 22:58
امشب تولد پ بود؛ به رسم ادب رفتم خوش نگذشت ولی بد هم نبود از اول تا اخر در حال رقصیدن بودن؛ من هم اندکی واقعا اندکی همراهی کردم ولی خب نه حال من برای انجا مناسب بود و نه اصلا جایی برای من بود...! نمیدانم خوشحال باشم برای پ یا نه؟ ولی همین که حالش خوب بود اقلا برای اندکی؛خوشحالم... اما من برخلاف همه ان جمع جز دال نه...
-
باران...
پنجشنبه 24 آبان 1403 00:25
چند روزی می شود کهننوشته ام؛ بگذاریم پای شلوغی روزها و بی حوصلگی من! ولی امروز باران بارید بارانی شدید تند و پر سر وصدا با شالاپ و شلوپ بسیار صبح بود؛ حوالی ۸ اما هوا چنان گرفته و تاریک وگریان بود که انگار عصر است! زنگ اول فیزیک داشتیم؛ سرکلاس بودیم و دبیر امد اقای الف؛ مثل همیشه با شوخی و خنده کلاسش را شروع کرد...
-
مامان
چهارشنبه 16 آبان 1403 19:44
-
نشانه
جمعه 11 آبان 1403 20:12
امروز نشانه ۵ را هم دادیم وتمام شد واین یکی را نیز به مانند قبلی ها گند زدم. حتی بدتر از نشانه ۱ که بدترین نشانه ام بود...! اما با این حال نا امید نمی شوم و ادامه میدهم اگر چه بسیار خسته و بی حوصله وناراحتم...