امروز بعد از ۱۰ روز رفتم مدرسه این ۱۰ روز همون روزاییه که به خاطر گاز و الودگی تعطیل شده بود
خب راستش حس میکردم دلم اصلا برای بچه ها ودوستان حتی همکلاسی های ساده تنگ نشده ولی خب از لحظه ای که رسیدم طبقه دوازدهم از توی راهرو شروع کردم به سلام علیک گرم با بچه های ریاضی و همکلاسی ها(اکیپ پ اینا) بعدش رفتم سراغ کلاسی که جانماییماونجا بود اونجا با یه عده از تجربیای جدید الورود امسال حرف زدم بعدش کلاس خودمون و رفتم پیش (الف.ف.شریف)
بعدش رفتم سالن مطالعه اونجا ف.ق رو دیدم
کمی عقب تر الف.ن«تجربی» رو دیدم و بهم کراکسای عجیبش رو نشون داد چون توی اردو مطالعاتی دی ماه که طولانیه میذارن دمپایی بپوشیم!
بعدش این وسط با یه عده تجربی دیگه حرف زدیم م بعدش رفتیم سراغ ف.ق و این وسط دال و ی و میم (دو قلوهای جدا)هم امدن و بساط تکمیل شد
بعد خانم ز گفت برید سر جاهاتون امتحان داره شروع میشه
بعدامتحان هم نشستیم سر کلاس هویت!
اره دیگ خلاصه که امروز فهمیدم کم و بیش میتونم بگم ادم اجتماعیم و دور از جمع نیستم!!!
چون یه روز غیبت و نرفتن دیروزم و البته ۹ روز تعیطیل پیش تر باعث شده بود بیشتر دلتنگ تک تک این عزیزان بشم...!