اون هفته غر زدم:)
از صندلی تک توی کلاس!
میز اول ردیف سمت چپ بین ۲۴ نفر دیگه!
یکم دردناکه اینکه هم تو حلق معلم باشی هم تنها ولی این هفته هر ۳ روزی که رفتم مدرسه یه بغل دستی داشتم ولی چون اصلااااا جای خوبی نیست جای من و رسما گردنت به یغما میره هر ۳روز یه عزیز کنارم بود:)
اسمشو گذاشتم صندلی داغ:)
هرکی دیر بیاد اونجا نصیبش میشه!!!
فکر کنم منم جلاد این داستانم(البته وی داره سعی میکنه زیاد جا نگیره و فقط تو جامبز خودش خرت وپرتاشو خالی کنه))
بخوام بدبین باشم میگم لابد اخلاقم یه جوریه که کسی نمیخواد پیشم باشه و اگر خوشبین باشم ربطش میدم به موقعیت مکانی(#از واژه بیگانه لوکیشن استفاده نکنیم:))
ولی من خوشبینممممم و اگر یکشنبه هم تنها باشمممم مجبورم روح بلند پروازمو بذارم رو یه صندلی و خودم و حواسم روی صندلی کنار باشممممم
واقعااااا الان که فکر میکنم تنهاییی خیلیم بد نیست!
تازههههه اگر خیلیییی سخت بگذره میتونم کتاب جدیدم رو ببرم و بخونمممممم
به یاری خداااا امروز باید کتابم رو بخونمممم!!
اینقدر متنش سنگینه میترسم برم سراغش و کمی تنبلی میکنم(بیش از کمی تنبلی میکنم))
ولی موضوعش عشقهههههههههه
خداییییی من چراااااا امروز اینقدر خوشحالم؟؟؟
نکنه ارامش قبل توفانه؟؟
اصن هرچی باشه مهم نیست
چون حتی اگر توفانی هم تو راه باشه قبلش که الانه در ارامش خداروشکر
بعد توفان هم ارامش میاد دوبارهههه پس بیخیالششششش
فکر کنم رو دراگمممم جدی(واسه این یکی معادل فارسی پیدا نمیکنم)
مثلا رو موادم!
یا معتادم!!!
یکم قشنگ نیست همون دراگ بهترهههههه
:)