پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...
پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...

خاطره

یه دفعه یاد یه چیزی افتادم:)

کاش یادم نمیمود!

ولی می نویسمش که مثل خوره امشب بهش فکر‌نکنم تا خود صب

پارسال یکی از روزایی که از زمین و زمان دلم گرفته بود دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم با دو‌نفر که زندگیم هستن حرف‌زدم!

مطمئنم و میدونم که از ته دل‌ نگفتن ولی اون‌موقع به جای اینکه بگن باشه حق باتوعه گفتن با این اوضاع هیچ تغییری‌نمیکنی،نمیتونی موفق بشی و درنهایت چیز زیادی در اینده در انتظارت نیست!

منم اصلا به دل‌نگرفتم ولی الان یادم افتاد تا مغز استخون سوخت وجودم:)

ولی از حق نگذرم همین دو تا ادم کلی بهم انگیزه دادن و حرف های خوب بهم زدن وقتایی که حالم اصلا خوب نبوده…

ولی یه چیز دیگم هست…

من امسال قول دادم ک مثل پارسال جا نزنم و‌نرم تو خاکی منتها مشکل اینجاس که میدونم که بلاخره یه روزی هست که داغون ترین باشم و اون‌موقع دقیقا وقتیه که نمیتونم غر‌بزنم و باید به روی خودم نیارم و‌ تظاهر کنم!و اونجاس که دیگ معلوم نیس این بار این استرس و اضطراب از کجا میخواد بزنه بیرون؟!

ولی تا اون روز و اون موقع خیلی مونده!

بیخیالش…

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد