پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...
پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...

درک شدن!

امروز بعد از اینکه از خواب بیدار شدم با مامان و بابا در مورد حال بد این روزهام حرف زدم!گریه کردم و تا حدود خیلی زیادی خالی شدم!

و به این نتیجه رسیدم که 

هرچی رو هرچقدر تو ذهنت بزرگ کنی همونقدر بزرگه!

همه آدم ها و حرف هاشون فقط تا وقتی که باعث آرامشت در لحظه و پیشرفتت در آینده بشن مهمه و در غیر این صورت کوچک ترین اهمیتی ندارن پس نباید بهشون اجازه بدم که بخوان داغونم کنن!اونم تو این نقطه جغرافیا که حرف هیچ کس حرف نیست!حتی گاهی خودم…

و حرف قشنگ بابا که گفت:

بزرگ ترین رقیبت خودتی!تاوقتی اون آدم درونت رو ساکت نکنی و بهش نگی من میتونم همیشه اینقدر حساس خواهی بود!راستم میگفت!

بعدم گفت شاید اصن نشه اون چیزی که میخوای

شاید اصن قسمت نباشه

شاید نباید بشه

ولی واسه خوب شدن

واسه بهتر شدن

واسه رسیدن

باید بگذری از این روزا

باید قوی باشی

و بتونی طی شون کنی

که فقط بگذرن و برسی به روزی که دلت میخواد

و خب این روزا چه بخوای چه نخوای میگذرن!حالا دست توعه که بخوای چطوری بگذرونیش!

حرفای قشنگی زدن جفت شون…

و این یعنی من خانواده خیلی خوبی دارم و خیلی خوشحالم بابت داشتن‌شون❤️

خدایا مرسییی،دمت گرمممم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد