پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...
پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...

گذر عمر

تا ۲/۱۰ مدرسه بودم

حوالی۲/۳۰ به خانه رسیدم

تا ۵/۱۵ خوابیدم

بعد هم با مامان رفتیم بیرون!

دو کتاب جدید خریدم علی رغم تعدد بالای کتابهای خوانده نشده کتابخانه!

البته یکی از کتاب ها بسیار کوچک اما با محتوا بود طوریکه در حدود ۴۵ دقیقه خواندنش تمام شد!و به واقع در این روزگار و این حوالات بهش نیازمند بودم هرچند که با بعضی از قسمت هاش چندان موافق نبودم اما در کل ارزش خواندن داشت...!

بعد هم با مامان اندکی صحبت کردیم در مورد شخصی که رسما سوهان روحم است در این روزها...!

و بعد رفتیم تا یه چیزی بخوریم و برگردیم به خانه...!

به جهت حفظ ارامش و رعایت رژیم نه به کافئین در عجیب ترین حالت ممکن سفارش دادم:دمنوش به لیمو و بهار نارنج وکیک سیب و دارچین

بعد هم برگشتیم و این روز هم تمام شد...

به واقع ارزش زیستن داشت!

چون هم خوش گذشت و هم در این لحظه ارام ارامم و هیچ فکر و‌خیال باطل یا حتی حقی در سرم نیست و در لحظه هستم...

خدایا شکرت!

انت کهفی:تو‌پناه منی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد