پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...
پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...

گذر عمر با تلاطم...

خستم!

دو روز گذشته کمترین میزان درسی که میشد را خواندم و دذ عین حال تماما پی فسق و فجور و به معنای واقعی عیاشی بودم!عیاشی از حنس رقص و بزم و شادی و تولد و اهنگ ها نا ارام و کمی با الفاظ تند و اندکی می و باده و صحبت از روزگار و فلسفه و اندکی هم وسطش ربنای استاد شجریان و اذان مرحوم موذن زاده...!

تمام اینها خلاصه تولد ۱۲ سالگی برادر کوچک ترم در کنار دوستان و خانواده هاشون و در نهایت میهمانانی از جنس جان بود...!

بعد از اتمام شادی و حال خوش نوبت به خواندن عمومی ها برای ازمون تشریحی جامع امروز رسید دیشب قریب به ۳ ساعت خواندم بعد هم حوالی ۱۲ خوابیدم تا ۳:۳۰ و بعد بیدار شدم تا ۵/۳۰ عصر امروز بیدار ماندم بعدش خوابیدم تا ۶/۳۰ و بعد هم درس خواندم تا همین چند ساعت پیش...!

ازمون امروز افتضاح بود

خستم و حال غر زدن ندارم

قوی ترین ادم های دورم هم کم‌اوردن...!

و این عجیب است برایم..

خیلی عجیب...

از ازمون های متعدد 

از دبیر های رو مخ

مشاور پایه عذاب اور

قوانین مدرسه

سخت‌گیری های بیخود

تظاهر به خوب بودن

و‌درس های تکراری خستم!

از زیر قول زدن ها خیلی خستم!

با این حال میدانم و برایم روشن است که فردا ها خوبند و غرق در زیبایی و برای دیدن و کیف کردن در خوشی روزگاران خوش و حس کردن شان باید این تلخ های شیرین به یاد ماندنی و شاید ناب را بگذرانیم 

از ته دلم‌دوست دارم حتی این تلخ زهرمار را...!

فردا ها زیباترن:)

نظرات 1 + ارسال نظر
آقای تابستان شنبه 20 آبان 1402 ساعت 23:08

پس حسابی قیمه رو ریختی تو ماستا

دقیقاااا همین بود بساط این اخر هفته..!
چه بسا قرمه سبزی تو آش بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد