شنیده بودم خدا یه دریو ببنده خودش باز میکنه ولی امروز بهم ثابت شد!
چندین روز افتضاح حالم بد بود دلیل اصلیش فکر میکردم امتحاناته ولی خب بهونه بود
گریه کردم تا خود خدا
نوشتم از دردم
ناراحت بودم
خودم رو بغل کردم
به خودم فحش دادم
ولی در نهایت خودم رو جمع کردم حتی وقتی دلیل اصلی دردم رو فهمیدم:)
و خوشحالم که فهمیدمش،چون اقلا الان دیگه میتونم اروم تر زندگی کنم هرچند فهمیدنش دمار از روزگارم دراورد
داشتم امروز تو اینستا از ناراحتی ول میچرخیدم یهویی با یه پیجی اشنا شدم که ایونت های فلسفی،ادبی با نوجوونای دیگه برگزار میکنن و به معنای واقعی خوشحال شدم و قراره فردا شرایط دقیقش رو برام بفرستن!
فقط امیدوارم که ساعتهای ایونت هاش با ساعتای مدرسه م هماهنگ باشه..!
ایشالا که همین یه نشونه ای باشه از باز شدن این گره