پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...
پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...

گربه و ماهی

اینجا همه چیزش عجیب است

حتی ماهی هایش؛ماهی های اینجا روی آب هستند،دقیقا روی آب

کمتر نقطه ای از آب های این جغرافیا چنین ویژگی را دارند

تعداد گربه های اینجا اگر از ماهی هایش بیشتر نباشد،کمتر نیست!

گفته بودم که اینجا،جای عجیبیست!

ماهی ها هر روز با واهمه شکار شدن توسط گربه روز خود را آغاز میکنند و در نهایت اگر زیرکی  خود و شانس روزگار باهاشان یار بود شب را زیر نور ستارگان دشت آزادی با رویای زیستن بی ترس تا صبح سپر میکنند،

اما چه حیف که اینها تنها خیالاتی هستند که هر یک از ماهی  ها آنرا دنبال میکنند و روزی که چندان دور نیست اسیر شکم گربه میشوند!

در یکی از همین روزها که شب قبلش ماهی ها دور هم ساعت های خوشی را سپر کرده بودند،آنکه بیش از همه بالا و پایین میپرید و بیش از بقیه آواز امید سر میداد گرفتار و صید گربه شد!

در مسیر تاریک و پر پیچ و خم دل و روده ی گربه قرار گرفت و درنهایت

اما آنچه را دید باور نمیکرد،گویی عزیزکانش و ماهی های دیگر،اگرچه پیش تر از او به بند گربه افتاده بودند اما باز هم سر تسلیم به زندگی آغشته به بی عدالتی و گاها جلو رونده بر قسمت فرود نیاورده بودند و باالاجبار در اندرون سیاهی درون شکم گربه دور هم جمع شده بودند و اواز ازادی سر میدادند اما این بار نه برای خودشان که گویی انها قربانی تک به تک حروف ازادی شده بودند تا حتی حرفهای این کلمه هم به هم وابسته و چسبیده نباشند و به قول معروف پیش مرگ هم نوع خود شده بودند؛

ماهی هایی که باور داشتند گاهی قسمت و سرنوشت خرافه نیست ولی حتی در نا عادلانه ترین جدال میان سرنوشت و خودنوشت که سرنوشت پیروز شده است،باز هم خوی ماهی گری ماهی حکم میکند که اگر میتواند در دل سیاهی هم برای ماهی زاد های دیگر تلاش کند تا اگرچه خودش به ازادی نرسید اما دیگری برسد و‌خود نوشتش بر سرنوشت او پیروز شود...!

چه دنیای زیبایی داشتند ماهی های دشت آزادی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد