چشمانم را میبندم
بر امواج مغزم سوار میشم
و به جایی دور میروم؛
جایی که انگار
پیش تر ها به آن تعلق داشتم
جایی از روزهایی که میخواستم بگذرند
و برسند به این روزها!
و الان دوباره میخواهم برگردم به آن روزها
تا خیال خوش این روزها را در گذشته شان زندگی کنم
گویی خیال این روزها زیستنی تر از واقعیت آن بوده است...!
در همین حوالی که غرق هستم
صدای زنگ موبایلم می آید
و مرا به بازه مطالعاتی بعدی فرا میخواند...
"پرواز"