پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...
پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...

فرو رفتن

فرو‌ می روم در روزگارانی که نمیدانم چگونه باید زیست کنم شان؛

منظورم درست زیست کردنش است...

روزهایی که از خواب بیدار میشوم و هنوز چشمم به نور و افتاب صبحگاهی نخورده با خود حساب میکنم چند ساعت دیگر دوباره میتوانم بخوابم...

روزهایی که جذابیتش به نا جذابیت هایش نمیچربد و گاها انقدر کم است نسبت این دو به هم که ۰ در نظر میگیرم شان

روزهایی که در فکر تمام شدنش هستم

و بعید میدانم چندان دلتنگش شوم

البته که شایدم هم شدم

آدم است دیگر عجیب و غیر قابل ‌پیش بینی

کنکور،

مرز میان نوجوانی و جوانیست؛

مرزی به نام 

افسردگی

دیوانگی

و‌ انزوا...

انزوا؛

چه نام قریبی انگار درون من لانه کرده:)


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد