-
از آدمها
شنبه 12 خرداد 1403 01:03
فردا که نه همین ۶ساعت دیگر امتحان فیزیک دارم اما خوابم نمیاد،نه اینکه نخوام بخوابم،انگار ذهنم خسته ست و حوصله خوابیدن ندارد؛بگذریم از آدما مینویسم؛ چقدر آدمها و قضاوت هایشان لجن است چقدر محدودیت آدمها را لجن میکند این روزها با آدم های بیشتری در ارتباطم قصه های بیشتری میخوانم و میشنوم و میخواهم که این قصه ها را آنطور...
-
توهم
جمعه 11 خرداد 1403 17:25
در تلاطم روزهایم،تو را میخوانم شهر به شهر،کوچه به کوچه به دنبالت میگردم تا بلکه ردی ازتو پیدا کنم اما چه حیف که انگار فقط در ذهن من متولد شده ای و در این جهان نیستی؛اگر چنین است که خوش به حالت! کاش من هم مانند تو توهمی بیش نبودم گور بابای اونی که گفت توهم بده خیلی هم خوبه
-
سکون و سکوت
جمعه 11 خرداد 1403 01:03
من با استعداد بودم یعنی هستم؛بعضی وقت ها به دست هام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی شوم یا یک چیز دیگر ولی دست هام چه کار کرده اند؟ یک جایم را خارانده اند،چک نوشته اند،بند کفش بسته اند،سیفون کشیده اند و غیره... دست هایم را حرام کرده ام.همین طور ذهنم را "بوکوفسکی" کاش در این سکون و سکوت و...
-
من و آدم ها
پنجشنبه 10 خرداد 1403 15:23
چندین برابر تعداد آدمهای کره زمین رابطه وجود دارد؛ روابطی از قبیل رابطه های دوستانه،عاشقانه،کاری،خانوادگی و ... و از خوب یا بد روزگار در ۹۹ درصد مواقع نمیتوان شرایط روابط را بر هم تعمیم داد! اما خلاصه بگم؛ آدمها ناگهانی از هم دلگیر نمیشوند و نمیگذارند بروند! کم کم با کارهای همدیگر از هم به دل میگیرند و گرد و غبار...
-
عینکم
چهارشنبه 9 خرداد 1403 22:04
فکر میکنم روزیکه عینکم گرفتم را اینجا ثبت نکردم اما با این حال امروز میخواهم از خودم و عینکم بگویم از غریبی روز های اول مان که بگذریم این روزها یار جدا نشدنی من در حین درس خواندن و استفاده از موبایل و لپتاپ است! امروز شیشه عینکم به شدت کثیف بود؛اسپری و دستمال برداشتم برای تمیز کردنش و به وضوح تمیز شدنش مشخص...
-
قانع نمی شوم
سهشنبه 8 خرداد 1403 21:03
نمی توانی قانعم کنی که برای چشیدن بهتر طعم شیرین شغل مورد علاقه ی ساده ام باید مدتها در میان لحظات دوست نداشتنی زندگی کنم... خسته از دینی خواندن
-
از سخت ترین ها
سهشنبه 8 خرداد 1403 20:30
امروز یکی از سخت ترین روزهای زندگی ام را در حال سپری کردن هستن. فردا امتحان دینی دارم 12 درس و حول هوش 150 صفحه از ساعت11 امروز دارم میخوانم و هنوز 3 درس مانده و الان به شدت خسته ام... رسما د
-
خیال
سهشنبه 8 خرداد 1403 18:27
کبوتر بچه ای با بال زخمی آمد و نشست روی نرده خاکی با چشمان افسوس بارش من را می دید من از را پشت بغض هایش تار می دید بغضش شکست؛ خاک نرده گل شد رویای انسان بودنش،همچنان باقی بود به خیالش من آزاده ترین مخلوق آن خالق یکتایم! به خیالش انسان بودن برای شاد بودن کافیست به خیالش تمام اینها برای شاد بودن کافیست دریغا که من...
-
و دوباره بیماری
دوشنبه 7 خرداد 1403 21:43
باز هم در بستر بیماری گرفتارم و از این جهت ویرانم درونم امیدی نیست فقط میدانم که میگذرد و ان شا الله فردا دوازده درس دینی جمع می شود... توکل بر خدا جز توکل بر خدا چه میتوان کرد؟ پ.ن:دیگه جدا حالم از این حجم از مریض شدن داره بهم میخوره باید یه نظمی بیارم توی زندگیم فکر میکنم جز با ورزش این کار ممکن نیست!
-
انکار برای تنفر از شباهت
دوشنبه 7 خرداد 1403 21:41
پا که در اینستاگرام می گذاری تماما امید دادن را میبینی و در انتهای همه انها جمله و خود بی امیدترین در میان آنان بودم نیز ضمیمه شده تک به تک آنهاست... با اینکه گمان بر این می برم که من هم جز این دسه هستم ولی از شبیه بقیه بودن متنفرم پس دیگر سعی میکنم خوب و پرامید باشم برای هدیه ی این اختراع پلید ولی کار آمد...
-
من اندرون من
دوشنبه 7 خرداد 1403 21:36
چند روز پیش یکی از مادرم پرسید در انتخاب رشته دختر شما برای انتخاب ریاضی اجباری وجود داشته یا به انتخاب و علاقه ی خودش ریاضی را انتخاب کرده؟ مامان گفت:نه! اجباری نبوده که اگر قرار بر اجباری بود بی شک تجربی بود نه ریاضی و پرواز تماما با اختیار و اراده ی خودش ریاضی را انتخاب کرده... همین چند خط کافی بود تا من را به فکر...
-
بقای نسل و فرزند آوری
شنبه 5 خرداد 1403 17:59
به طور کلی از به دنیا آوردن یک انسان بی گناه به این دنیا و داشتن فرزند به دلیل سختی های بسیارش و البته یک سری دلایل دیگر بیزارم ولی اتفاقی جالب و قابل توجه رقمخورد! در اینستاگرام میچرخیدم به پستی رسیدم که قلمش کم و بیش آشنا به نظر آمد و بله دیدم دبیر دینی مدرسه قبلیم هست که از قضا اعتقادات سیاسی و دینی مان به شدت در...
-
خارج از دایره ادب
شنبه 5 خرداد 1403 13:49
-
خوان اول
شنبه 5 خرداد 1403 09:50
عربی یازدهم تمام شد به ظاهر امتحان بدی نبود ولی خب تا نتایج باید منتظر موند برویم به سراغ شیمی
-
عربی
جمعه 4 خرداد 1403 19:05
اگر بی دقتی نکنم همه چیز خوب است! همه چیز! اصلا درس و روزمرگی را بی خیال! از زندگی بگوییم؟ همون درس بازم...
-
پرواز من
جمعه 4 خرداد 1403 12:55
نمیدانم کی و چگونه من اینگونه به تو وابسته شدم عزیز از من جدای من! آنگونه که انگار تو ریشه هایت را به جای خاک در قلب من دوانده ای! من تو را از جان و دل می ستایم جانان من دیشب وقتی فیلمی از تو که برای مرداد سال پیش بود را پیدا کردم انگار جانی دوباره گرفتم و عطر دلتنگی تمام تنم را فراگرفت تا حدی که تا حوالی۴/۳۰ صبح...
-
آرام
پنجشنبه 3 خرداد 1403 18:01
من آرام شده ام آرام آنقدر که یک خورشید و یک ماه را می توانم چون مادری دو طرف سینه ام بخوابانم و بگویم تحمل کنید،تحمل باید ادامه دهیم -شهرام شیدایی-
-
بدون شرح
پنجشنبه 3 خرداد 1403 15:04
عرض سلام و ادب خدمت همه شما عزیزان مدتی قصد دارم این صفحه رو قفل کنم و کمی به خودم نوشته هام سامان بدم! ممنون از همراهی شما تا به این لحظه و اینجا با احترام؛ پرواز
-
رفیق
چهارشنبه 2 خرداد 1403 19:41
-
من
چهارشنبه 2 خرداد 1403 15:21
اینقدر این روزها راحت ادما رو میذارم کنار که میترسم به خودم بیام دیگه کسی دورم نباشه هرچند نبودشان بهتر است اقلا ذهنم آرام تر است
-
قضاوت
سهشنبه 1 خرداد 1403 18:13
اینکه میگن از ظاهر قضاوت نکن واسه همه چیز صدق میکنه هااا مثلا دیروز بعد مدت ها رابط ماوسم رو پیدا کردم و خوشحال شاد رفتم دنبالم باتری دو تا باتری پیدا کردم یمی به ظاهر نو بود و اون یکی از همه طرف له و ترکیده بود بنده خدا منم اونی که ظاهر بهتری داشت رو برداشتم و انداختم و رسما تا به امروز پدرم در اومد اینقدر که کند بود...
-
رئیس
سهشنبه 1 خرداد 1403 16:34
دیدی اخر ای رئیس تشت رسوایی فتاد از روی جنگل های خیس این همه تو همزدی نان خود را به خون هموطن من این دفعه وطن من از تو گرفت جان و تنت،خنده آورد روی لب هموطن تو زدی و کشتی ما را به نزد آن اذان خود چنان جان دادی به وقت این اذان این جهان دار مکافات است ای رئیس آه ای رئیس! راستی ناهار دادن بهت ای رئیس؟ گرچه گر دین شما...
-
احوالات
دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 03:01
کم پیش می آید بیدار خوابی به سرم بزند امشب یکی از آن کم هاست خسته از فکر کردن و بیدار بودن این نیز بگذرد
-
من
یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 19:27
چند روز پیش در حال بازگشت به خانه بودم در ماشین نشسته بودم و چشمم به شلئار صورتی پر رنگ و شومیز سفیدم افتاد انگار تلاظم نا به سامان رنگ های لباسم میخواستند شخصیت خوش مرا که دختری شاد و سر زنده و در عین حال ارام و لطیف است را توصیف کنند انگار در همان لحظه بود که احساس کردم رحم که مدتهاست توسط افسردگی تسخیر شده در حال...
-
جانان من
یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 00:23
-
الوعده وفا
شنبه 29 اردیبهشت 1403 22:19
خب اول از جمعه پیش مینویسم که شنبه ش امتحان ۱۰ درس تاریخ داشتم و قرار بر این بود که برخلاف هفته های قبل نریم شهریار و پنحشنبه هم نرفتیم ولی جمعه که بابا خواست بره منم یه گور بابای تاریخ گفتم و رفتم باهاش! تو راه وسط جاده زدیم کنار و توت خوردیم و خیلی خوش گذشت بعدش هم کلاغای منوچهر سخایی رو شنیدیم و به راهمونادامه...
-
بازیچه
شنبه 29 اردیبهشت 1403 19:18
بار دگر مردمان این خاک نفرین شده بازیچه دست عمامه به سر های بی وجود شدند! این بار قشر دانش اموز؛ امتحان دین و زندگیی که قریب ۴-۵ روز مدام در حال خواندنش بودم،کنسل شد! امتحان نهایی کشوری پایه یازدهم کنسل شد! آن هم به علت عدم توانایی در تهیه زیرساخت لازم برای سایت های مزخرف شان که کارت ورود به جلسه...
-
جهت ثبت
شنبه 29 اردیبهشت 1403 01:15
دو تا مسئله رو خواستم ثبت کنم البته شد ۳تا ۱-جمعه پیش رو دقیق بنویسم ۲-اخر این هفته و نتیجه گیری هام رو بنویسم ۳-عزیزی که چند روزه پست های قدیمی ترم رو میخونی،اگر خواستی بیا حرف بزنیم!مدت زیادیه که دلم گفت و گو راجع به نوشته ها و احوالاتم با فردی در شرایط کم و بیش شبیه خودم را میخواهد پ.ن:۱ و ۲ رو صبح مینویسم الان جون...
-
الف
سهشنبه 25 اردیبهشت 1403 22:52
گفتم:یه کلمه با الف بگو: گفت:عشق خندیدم گفتم هنوز فرق الف و عین را نمیدانی؟ گفت:الف مثل عشق گفتم:یعنی چی؟ گفت:بدبختی ما با اول دبستان و الف شروع شد،بدبختی زندگی مونم با عشق؛ پس هر شروع و بدبختی یعنی الف حتی عشق...! الف مثل عشق
-
حال همه ما
سهشنبه 25 اردیبهشت 1403 12:58
الان آرامِ آرامِ آرامم روزی در این میان حال همه ما خوب می شود خوب تر و آرمانی تر از آرمانی ترین لحظه تصورمان...