پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...
پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...

بدون شرح

عرض سلام و ادب خدمت همه شما عزیزان

مدتی قصد دارم این صفحه رو قفل کنم و کمی به خودم نوشته هام سامان بدم!

ممنون از همراهی شما تا به این لحظه و اینجا

با احترام؛

پرواز

رفیق

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

من

اینقدر این روزها راحت ادما رو میذارم کنار که میترسم به خودم بیام دیگه کسی دورم نباشه

هرچند نبودشان بهتر است

اقلا ذهنم آرام تر است

قضاوت

اینکه میگن از ظاهر قضاوت نکن واسه همه چیز صدق میکنه هااا

مثلا دیروز بعد مدت ها رابط ماوسم رو پیدا کردم و خوشحال شاد رفتم دنبالم باتری

دو تا باتری پیدا کردم یمی به ظاهر نو بود و اون یکی از همه طرف له و ترکیده بود بنده خدا

منم اونی که ظاهر بهتری داشت رو برداشتم و انداختم و رسما تا به امروز پدرم در اومد اینقدر که کند بود ماوسم تا حدی که گفتم شاید ماوسم خراب شده

چند دقیقه پیش گفتم بذار اون باتری له رو بندازم بلکه فرجی شد و بلهههههه الان با سرعت نور داره کار میکنه با همون باتری خدازده ی بدبخت

خلاصه که only god can judge us

رئیس

دیدی اخر ای رئیس

تشت رسوایی فتاد از روی جنگل های خیس

این همه تو همزدی نان خود را به خون هموطن من

این دفعه وطن من از تو گرفت جان و تنت،خنده آورد روی لب هموطن

تو زدی و کشتی ما را به نزد آن اذان 

خود چنان جان دادی به وقت این اذان

این جهان دار مکافات است ای رئیس

آه ای رئیس!راستی ناهار دادن بهت ای رئیس؟

گرچه گر دین شما باشد صادق در میان دروغهایتان

هیزم خشک و خار کاکتوس میشود ناهارتان

ای رئیس...